گزارنده: عزیز آریانفر
تُخارها تُخارها

داکتر الکساندر بویارف

 

 

 

 (Τοχάριοι)

 

تُخارها، دقیق تر تُخارهای مستعار psevdotohary – مردم اسرارآمیز و فراموش شده یی اند در اصل از آسیای مرکزی. اما در زمان های قدیم بسیاری از توده ها آنان را می شناختند: چینی ها و سیلونی Ceylones ها که همسایگان شان بودند و یونانیان که در هنگام سفرهای بازرگانی شان به خاورزمین، با آن ها برخورده بودند و آن ها را با توجه به پیشه شان، سیرها (sser) می خواندند، یعنی فروشندگان ابریشم و کشور شان را هم به همین منوال- سیریکا  Serika [(ابریشمستان)-گ.]، یعنی کشور ابریشم فروشان.

 

به گفته یونانیان، سیرها در قلب آسیا در میان توده های فوکَر یا فُکار (fokar)[1] (تُخار)، اویخورد (اویغور)  (oyhard)، اوتوروکور (اوتیگور)  (ottorokor (uttigur و.....می زیستند.

 

سیرها از قدیم ها توده های پیرامونی خود را با سیماهای دیدنی خود به شگفتی وا می داشتند: چشمان آبی، موهای بور و رسایی قامت های شان. اما تاریخدانان دوران معاصر همه این اطلاعات در باره سیرها را نادیده گرفته و چونان اطلاعات خنده دار به آن می نگریستند. تنها در میانه های سده نزدهم بود که به یُمن ترجمه های ارزنده ن. بیچورین   N. Bichurin(پژوهشگر چوواشی الاصل) از آثار تاریخی چین باستان، جامعه علمی به اطلاعات بس گرانبهایی در باره اقوام اسرارآمیزی چون- دی ها، یوجی هاYueh ، خونوها، اوسون ها (Usuns) و دیگر توده های کوچرو باشنده میانه های آسیا دست یافتند.

چینی ها آن ها را آن ها را به نام هو استسی (hustsi)، یعنی بربرهای باختری می خواندند و به سیمای گیرا و غیر عادی آن ها اشاره می کردند: بینی های بلند، قدهای رسا، بدن های پرمو- یعنی دارای ویژگی هایی مانند  توده های معاصر.

 

 

منشای تباری سیرها تا اوایل سده بیستم که هیات علمی اعزامی روسیه در سال 1906 در ترکستان خاوری نسخه های خطی کهنی را نیافته بود، در پرده های راز مانده بود. در سال های دهه پنجاه سده بیستم توانستند این نسخه های خطی را بخوانند که حیرت باورنکردنی یی را برانگیختند. از این نسخه های خطی چنین برآمد که در دوران باستان در آن گوشه دور افتاده جهان، در قلب آسیا مردمان هندواروپایی زندگی می کرده اند.

 

 

این که نویسندگان این نسخه ها خودشان زبان خود را به چه نامی می خواندند، روشن نبود. اما زبان یکی از این نسخه ها، چونانِ ختنی-ساکایی (ایرانی) شناخته و تثبیت شد، در حالی که زبان نسخه دیگر آن، کماکان ناشناخته مانده بود.

 

دانشمندان، با تکیه بر گاهنامه های هندی، گویشوران این زبان ها را به نام تُخاری ها خواندند (اما به گونه یی که پسان ها روشن گردید، با یک نام بیگانه) اما هر چه بود، گویشوران این زبان ها، با همین نام وارد تاریخ شدند. زمان درازی منشای شان چونان یک راز مانده بود تا این که ل. کلاین  L. Kleyn ایشان را چونانِ دارندگانِ فرهنگ بالانوفسکایا Balanovskaja شناسایی کرد (ل. کلاین، گزینش فرهنگ باستان شناسی برای تخارها در آسیا- سه فرهنگ). آن ها از دیگر قبایل دارنده فرهنگ فاتیانووا Fatyanovo با  داشتن سیمای نژادی غیر معمول  مدیترانه یی خاوری فرق می شدند.[2]

 

در میانه های هزاره دوم پیش از میلاد، دارندگان فرهنگ بالانف (بالانوفی هاbalanovs) که از سوی ایرانیان رانده شده بودند (به پندار کلاین- تنها مردان جوان) منطقه ولگا را ترک گفتند و راه خاور را در پیش گرفتند. مسیر راهپیمایی آنان ناشناخته مانده است، اما هر چه بود، از استپ های آسیای مرکزی سر برآوردند و در آن جا پدیدار شدند. باستان شناسان پدیدآیی فرهنگ کاراسوکی Karasuk   را درست با همین ها پیوند می زنند.

 

اما آن ها به تنهایی نرفته بودند. با داوری از روی وامواژه های برگفته از زبان تخاری (و فرهنگ مادی آنان)؛ با ایشان، سین دشتی هاsintashtis  (ایرانی ها) و فینی ها و اوگری ها  Finno-Ugric  (بازماندگان ولوسف ها volosovs؟) هم به آن سرزمین ها- به آن کران جهان رفته بودند. چون زبان شناسان خاطرنشان می سازند که در زبان تخاری بسیاری از واژه ها آشکارا دارای ریشه های هندواروپایی اند. در گام نخست، آن واژه های زبان فینی- اوگری، که با آن لیکسیکون یا واژگان خود را همپوشانی می دهند. بر این مبنا، نتیجه گیری می کنند که تخارها، نه تنها با فینی ها و اوگرها «همسایه» بودند، بل که یک سازواره یا لایه فینی- اوگری هم داشتند. از دیگر زبان ها، آن ها وامواژه هایی از زبان های تبتی و ایرانی و کمی هم از زبان آریایی گرفته بودند.

 

با آن که تخارها توده بس اندکشماری بودند، زمین هایی بسیار گسترده و پهناوری را در خاورزمین اشغال کرده بودند: از شمال چین تا به جنوب باختری مغولستان و حوضه رود تریم  TARIM. ردپای آن ها در همه جاها در آسیا، از هفترود یا سمی ریچی Semirechye (در قرغیزستان و جنوب قزاقستان) گرفته تا مرزهای خاور دور دیده می شود. به احتمال زیاد، چنین چیزی ناشی از تسلط سیاسی، اقتصادی و فرهنگی آنان بر گستره آسیای مرکزی بوده است.

 

آن ها «فناوری پیشرفته» («های تک» عهد باستان) یعنی ارابه های دو چرخی را که به آن ها، با داوری از روی نقاشی های برجامانده، اسب ها را می بستند و نیز تولید ریخته گری بینظیر برنز را با خود به محیط  شکارچیان و خوشه چینان آسیای مرکزی به همراه  آوردند.

 

شایان یادآوری است که نه تنها شکل های فرآورده های شان، بل نیز روش ریخته گری دیواره های نازک لیتیوم در نوع خود بینظیر بود. این پدیده اسرار آمیز شمال خاوری اورآسیا بود. در این که متالورژی کاراسوکی  Karasukبرنز آسیای مرکزی، سامو- سیمین سیبیری باختری و آنیانگ چین دارای ریشه های مشترک ژنتیکی اند، در نزد  هیچ کسی،  هیچ شک و تردیدی وجود ندارد.

 

روشن است، توضیح متقاعدکننده یی برای این حقیقت نمی توان داد. کاراسوکی ها این فناوری را در اروپا یاد نداشتند. اما به گونه ناگهانی آن را در آسیای مرکزی فراگرفتند. چینی ها نیز با این فناوری آشنا نبودند. اما آن را از نزد کراسوکی ها فرا گرفتند. 

 

 به احتمال زیاد، کراسوکی ها آفرینندگان این تکنولوژی بینظیر نبودند. اما به طور کامل توانسته بودند  از برتری های آن بهره گیری نمایند. شاید، پس از رسیدن به توده های آسیای قدامی که از نگاه تباری با سامویی ها و سیمینی ها نزدیک بودند؛ چنین فناوری یی را از آن ها فرا گرفته بودند.

 

یک چیز روشن است. توده هایی که در این طیف فرهنگی شامل بودند، در گذشته دارای خاستگاه های تباری ناهمگون بودند، اما «سرنوشت» های شان سخت با هم گره خورده بود و درهم تنیده شده بود.

 

پیش از این می پنداشتند که تخاریان، نخستین کسانی از هندواروپاییان بودند که چینی ها را با ارابه (یک و دو محوری) و پرورش اسب آشنا ساختند. به راستی، آن ها گاری های چرخدار را می شناختند و به احتمال بسیار زیاد از ارابه ها بهره می گرفتند. موجودیت وامواژه های زبان تخاری در زبان چینی، گواه بر تماس های تخاری ها با چینی ها اند. تاثیر زبان تخاری تا همین اکنون هم بر زبان های تبتی، تورکی و ایرانی احساس می شود.

 

اما داده های تازه باستان شناسی همچنین نشان می دهند که چینی ها ارابه سواری و اسب پروری را از ایرانیان فرا گرفته بودند. کنون منطقه خودگردان سین کیانگ- اویغور چین را شامل گستره فرهنگ اندرونوو می سازند. چنین بر می آید که مومیایی های به دست آمده از حوضه رود تاریم ربطی به تخارها نه، بل که با حاملان فرهنگ اندرونوی دارند. زیرا تخاری ها در نیمه دوم هزاره دوم پیش از میلاد به این جا آمده بودند.

 

 در سده سیزدهم پیش از میلاد، تخارها به دلایلی که تا هنوز روشن نشده است، به جنوب سیبیری کوچیدند. شاید آن ها قلمرو خود را گسترش می دادند و شاید هم از سوی همسایگان ایرانی شان که در این دوره از راه استپ های تاریم  و دهلیز گانسوی به سوی چین می شتافتند، رانده شده بودند.

 

تخاری ها در جنوب سیبیری نزدیک به 500 سال زیستند و پس از آن در پی یورش توده های دشت نشین ناپدید شدند. این که بیخی نابود شده بودند یا از آن جا رانده شده بودند، چیزی روشن نیست؟ پیروزمندان در نبردها بیشتر در همچو موارد مردان را نابود می کردند ولی زنان را زنده می گذاشتند. نمونه های چنین رفتاری بیشمار اند. برای مثال، باشندگان جزایر دریای کارائیب به زندگی مردان آواراکیArawak  (تاتارهای آمده ازآسیای مرکزی)، همین گونه پایان دادند. اما زنان شان را نکشتند. از همین رو، اسپانیایی ها پس از کشف کارائیب، با یک جمعیت دو زبانه رو به گردیدند: زنان به زبان اراواکی و مردان به زبان کارائیبی سخن می گفتند.

 

شاید قبیله حاکم تخاریان سرنوشت دردناکی یافته بودند. با این هم، بخش بزرگی از ایشان جان سالم به در بردند. فرهنگ تگاری (Tagar) سیبری جنوبی (از نام دریاچه تگار- [شاید شکل تغییر یافته تخار-گ.])، در بر دارنده ویژگی های فرهنگ مختلط اسکیتی و کاراسوکی Karasuk  است.

 

شاید، بتوان این را چنین درک کرد که دارندگان فرهنگ کاراسوکی (یا بخشی از آنان) در دایره فرهنگ های سکایی آلتایی- سایانی (ایرانی)، با دادن برخی از صفات خود به آنان، داخل شده بودند و بخش های دیگر شان، به جاهای دیگر رفته بودند.

 

گروهی به میانه های گستره قزاقستان کنونی آمدند که در این جا شالوده فرهنگ بیگازی- داندی بای      Begazy-Dandybayرا گذاشتند و برخی دیگر هم به مغولستان باختری و ترکستان خاوری شتافتند.

 

به هر رو، هر چه بود، در زبان ایرانی کوشانی ها (زبان باختری، یا دقیق تر زبان کوشانی) به باور زبان شناسان ویژگی های گفتاری تخاری ها آشکارا هویدا می باشد. به گفته آبایف- خاورشناس برجسته قزاق، همین چیز را می توان در مورد زبان اوستی گفت.

 

بررسی بقایای انتروپولوژیکی دارندگان فرهنگ کاراسوکی (تُخاری) سیبیری جنوبی نشان داد که آن ها دارای منشای ناهمگن heterogeneous بودند. سیماهای شان اروپایی اما با سازه های منگولوییدی، شاید چینی بود. شماری از آنان گرایش به نژاد میانرودان آسیای میانه یی (پامیری- فرغانه یی) داشتند، و شمار دیگر آنان، دارای ویژگی های آکونی okunes –جمعیت پیشین فرورفتگی میسورینسک Minusinsk  که از محیط هایپرمورفیک  hypermorphic  مدیترانه یی تشکل یافته بود.

 

بازآرایی انتروپومورفیک استخوان های آدم های یافت شده از تووا (جنوب سیبیری روسیه) نشانگر آن است که دارای بینی های بلند اما چهره به طور شایان توجه مسطح در مقایسه با چهره های آکونی ها بوده اند. سازه های منگولوییدی نوع اقیانوس آرام، از روی داده های ژنتیک در میان قرقیزها معاصر، ازبیک ها و اندکی هم در میان قزاق ها دیده می شود. چنین سازه هایی در میان تاتارها هم هست.

 

بازماندگان کاراسوکی ها (تخارها) حوضه رود تاریم TARIM تا سده هشتم پیش از میلاد  بسر می بردند و دست اندرکار کشاورزی و بازرگانی بودند و در شهرستان ها و واحه ها زندگی می کردند. بازرگانی ابریشم، آن ها را در جهان شهره ساخته بود. به همین دلیل، یونانیان آن ها را سیری ها یا سیرها می خواندند. اما زندگی مسالمت آمیز آن ها تقریبا یک هزار سال پیش به گونه غم انگیزی به پایان رسید.

 

در دوره مهاجرت های بزرگ توده ها، شهرها و واحه های حوضه رود تاریم به میدان کارزار  درگیری های خونین قدرت های بزرگ وقت: چین و خونوها مبدل گردید.

 

با شکست یافتن، یوئجی های Yuechjy سارماتوییدی، پیکان باختری مهاجرت، جای پیکان خاوری را گرفت. تخاری ها در جمع خود آسیایی های خاوری را پذیرفتند و با تغییر زبان و نام تباری از صحنه تاریخ ناپدید شدند.

 

پی نوشت ها:

یادداشت گزارنده: برای مقایسه با این مقاله در زیر آن چه را که در ویکی پیدیا در باره تخار آمده است، می آوریم:

 

«تُخار نام قومی ساکن تخارستان بود که در سده سوم پیش از میلاد در نواحی کوچا و تورفان در شمال شرقی سرزمینی که بعدها ترکستان شرقی یا ترکستان چین خوانده شد، به سر می‌بردند. مردمی قوی و نیرومند بودند و به یکی از زبانهای وابسته به گروه زبانی هندواروپایی سخن می‌گفتند که به زبان تخاری معروف است. هرچند این زبان شرقی‌ترین زبان شناخته شده هند و اروپایی است، اما از لحاظ تقسیمات زبان‌شناسی به شاخه غربی یا کنتوم (Centum) آن زبان تعلق دارد.

 

در میانه‌های سده دوم پیش از میلاد تخارها بر اثر تهاجمات هونوها ناگزیر به نواحی غربی‌تر کوچ کردند. منابع چینی در شرح این رویداد از دو قوم یوئه‌چی و اوسون نام برده‌اند که از برابر هونوها گریخته، و به نواحی فرغانه رانده‌اند و اندکی پس از ۱۶۰ ق.م. از سیحون (سیردریا) گذشتند و به قلمرو دولت یونانیِ باختر سرازیر شدند. و میان سال های ۱۴۰ تا ۱۳۰ ق‌.م. دولت یونانی باختر را برانداختند. استرابون از مردمی چادرنشین به نام «تخاروی (Tokharoi)» یاد کرده است که در این تهاجم شرکت داشته‌اند. با برافتادن دولت یونانی باختر، این قبایل بیابانگرد دولت کوشانیان را بنیاد نهادند و پس از آن، تاریخ تخاریان و زیستگاه جدیدشان، یعنی تخارستان با تاریخ این دولت درآمیخت.

 

تُخارستان یا طُخارستان نام سرزمینی کهن و نام ولایتی در خراسان بزرگ در نخستین سده‌های اسلامی، واقع در امتداد کرانه‌های جنوبی جیحون (آمودریا) علیا و وسطا بود که از خاور به بدخشان، از شمال به کرانه‌های جنوبی رود جیحون و از جنوب به رشته‌کوه های هندوکش محدود بوده‌است و در برخی از ادوار تاریخی در مفهوم وسیع‌تری همهٔ نواحی مرتفع وابسته به بلخ، واقع در دو کرانهٔ رود جیحون را در بر می‌گرفته‌است و به عبارتی دیگر در برگیرندهٔ استان های فاریاب، جوزجان، بلخ، سمنگان، قندوز، تخار و بدخشان در افغانستان امروزی بوده‌است. این نام در نخستین سده‌های اسلامی بر بخشی از سرزمین باختر باستان در نواحی خاوری بلخ اطلاق می‌شده‌است.

 

نام این سرزمین برگرفته از نام مردمی است که تُخار خوانده می‌شدند. تخارها از اقوام آریایی بودند که در سدهٔ سوم پیش از میلاد در نواحی کوچا و تورفان در شمال شرقی سرزمینی که بعدها ترکستان شرقی یا ترکستان چین خوانده شد، به سر می‌بردند.

 

در منابع تاریخی و جغرافیایی دورهٔ اسلامی از دو تخارستانِ علیا و سفلا بدون مشخص کردن جایگاه هریک یاد شده‌است. بر پایهٔ فهرست شهرهایی که ابن خردادبه برای تخارستان علیا برشمرده است، تخارستان علیا نواحی شرقی بلخ و جنوبی جیحون را در بر می‌گرفته است و از نوشتهٔ یعقوبی، آن جا که از بامیان در شمار نواحی تخارستان «اولی» (اولین) یا «دنیا» (نزدیک‌ترین) یاد می‌کند، چنین پیداست که تخارستان سفلا در برگیرندهٔ نواحی جنوب غربی تخارستان علیا و جنوبی بلخ بوده‌است.

 

سرزمین تخارستان دارای دو بخش کوهستانی و دشت بوده‌است و در دشت‌های آن ترکان خَلُّخ (خُرلُخ) زندگی می‌کردند. مهم‌ترین شهرهای تخارستان شهرهای خُلْم، سمنگان، بغلان، سکلکند، وروالیز، آرهَن، راوَن، سکمیشت، روب، سرای عاصم، خَشت و اندراب بود و شهر طالقان (تایقان) که شهر بلخ وسعت داشت، بزرگ‌ترین شهر و مرکز تخارستان به‌شمار می‌رفت.

 

امروزه ولایتی در شمال افغانستان به نام تَخار نام‌گذاری شده‌است که بخش هایی از سرزمین تخارستان تاریخی را در بر می‌گیرد. ولایت نوبنیاد تخار که مرکز آن شهر تالقان است، ۱۷ ولسوالی (فرمانداری) دارد و شهرهای تالقان، چاه‌آب، یَنگی‌قلعه، اشکمش و فرخار مهم‌ترین شهرهای آن به‌شمار می‌آید.

 

مردم تخارستان در قرن‌های پنجم تا هفتم میلادی پیرو چند دین بودند. به استناد بر مآخذ تاریخی و مدارک باستان‌شناسی دقیق می‌توان گفت که اکثریت مردم تخارستان مثل دوره‌های قدیم زرتشتی بودند. موقعیت دین بودایی نیز خیلی مستحکم بود. در آسیای وسطی به دوران هفتالیان (هیتالیان) دین بودایی مورد تعقیب قرار نداشت و بعضی حاکمان هیتالی از دین بودایی پشتیبانی می‌کردند.

 

در پایان قرن ششم و اوایل قرن هفتم میلادی بعضی حاکمان خاقانات غربی ترک به دین بودایی می‌پیوندند و هم در جنوب آسیای میانه هم در افغانستان و شمال هندوستان شروع به ساختن معبدهای بودایی می‌نمایند و از بوداییان پشتیبانی می‌کنند. در قرن هفتم در پایتخت تخارستان، شهر بلخ، صدها دیر بودایی، در ترمذ ده‌ها دیر، در شومان دو دیر، در قبادیان سه دیر و غیره موجود بودند. از اطلاعات به دست آمده بر می‌آید که در تخارستان دین بودایی خیلی انتشار داشته‌است. دین دیگری که در آسیای میانه در این زمان رسوخ کرده بود، دین مانویه بود. باز یک دین دیگر، دین نصرانی بود. ترک‌های تخاری معتقد به دین نصرانی بودند.»-گ.

 

در ذیل تخار در ویکی پیدیا به زبان روسی در باره تخارها  چنین آمده است:

«زبان تخاری، به گمان بسیار، خاوری ترین شاخه زبان های هندواروپایی بوده است. گستره بودوباش تخاری ها در فرورفتگی تاریم (سینکیانگ و گانسو) شمرده می شود. از روی مومیایی های برجامانده در تاریم می توان در باره سیماهای شان داروی نمود.

 

زبان تخاری ها مربوط به گروه کنتوم  centum زبان های هندواروپایی می شود که در این گروه زبان هایی چون سلتیا، ژرمنی و ایتالیک داخل اند. اما نه گروه زبان های هندوایرانی (گروه Satem ساتیم).

 

زبان تخاری Tocharian به عنوان یکی از زبان های هندواروپایی در همان منطقه رایج بوده است. هر چند نخستین گواهی های در باره این زبان مربوط به سده ششم می گردد، شواهد غیر مستقیم، مانند تفاوت میان لهجه های A و B و عدم وجود باقی مانده های زبان تخاری بیرون از منطقه، اجازه می دهد بپنداریم که این زبان در مناطق نشیمنی تخارها در اواخر هزاره یکم پیش از میلاد موجود بوده است.

 

بنا به داده های چینی ها، در هنگام پادشاهی امپراتور تسین یا شین Shihuang ، پادشاهی یوئه جی ها یا یوئه چی ها در اوج شگوفایی به سر می برده است که پیوسته با سیونو ها (خونوها)- همسایه شمال خاوری خود در درگیری بوده اند. در نزدیکی دولت یوئه جی ها، تخارها یا شبه تخارها psevdotoharan  به گونه مسالمت آمیز در همزیستی  و همیاری با آنان می زیسته اند.

 

از دید علمی، تخاری ها را به دو گروه تقسیم می نمایند:

1-   تخاری های اصیل (راستین) که بخشی از یوئه جی ها بودند و به لهجه های ایرانی خاوری شمالی (که با زبان سکاها خویشاوند بود)، سخن می گفته اند و با کوشانی ها به سوی جنوب شتافتند و در شمال افغانستان کنونی مستقر شدند و این گستره را تخارستان نامیدند.

2-    شبه تخاری ها یا تخارهای مستعار (psevdotohars) – هندواروپاییانی که چینی ها و شماری دیگر از اقوام [هندی ها-گ.]، آنان را ناآگاهانه و به اشتباه تخاری می خواندند. این ها کسانی بودند که با آن که به لهجه های زبان تخاری سخن می گفتند، اما با یوئه چی ها خویشاوندی نزدیک تباری نداشتند و خود هیچگاهی خود را تخاری نمی خواندند.

 

[این که آن ها خود، خویشتن را و زبان خود را به چه نامی می خوانده اند، تا کنون روشن نیست. تنها چیزی که تثبیت شده است، شبه تخاری ها از توده های هندواروپایی بوده اند و به یکی از زبان های هندواروپایی سخن می گفته اند.-گ.]

 

بررسی های ژنیتیک انجام شده در فبروری 2010 روی اجساد برجامانده از باشندگان باستانی حوضه رود تاریم در سین کیانگ، (از دیرین ترین لایه گورستان با عمر نزدیک به 2000 سال پیش از میلاد)، هاپلوگروه یا گروه پیوستگی R1a1a  را تثیبت نمود [که ویژه هندواروپاییان می باشد-گ.].

 

ب. لاوفر- زبان شناس، در باره پنج واژه بازمانده از یوئه جی ها در متون دودمان هان (خن) پژوهش هایی را انجام داد و به این نتیجه رسید که این کلمه ها متعلق به گروه زبان شمالی ایران بوده است.

 

 کلمه ششم یوئه چی Yuezhi را او با توجه به ویژگی های فونتیک باستانی زبان چینی چونانِ sgwied-di احیا نمود و آن را با نام شناخته شده سغدی Sogdoi ، یعنی سغد+ دی ورانداز نمود. در این جا، پیشوند «دی» را چونانِ پسوند جمع، با قیاس از روی زبان های اوستی، سکایی، سغدی و یغنابی Yaghnobi تفسیر و تعبیر نمود و تفاوت میان این گروه از زبان ها را از گروه زبان تخاری که نزدیک به اروپای باختری و در نتیجه دور از زبان های ایرانی است، خاطر نشان ساخت.  

 

Bertold Laufer. The Language of the Jue-chi or Indo-Scythi-ans. Chicago, 1917, P. 14

 

[شایان یادآوری است که «دی» را شماری از پژوهشگران چونانِ ترانسکریپسیون چینی دها یا دهه ها – تورانی های دهی ارزیابی می کنند. و از همین جمله است: افری+ دی (افریدی) و سغد+ دی (سغدی) و...]-گ.  

 

«واحه حوضه رود تریم نقش مهمی در معیشت منطقه و سازمان تجارت میان چین و کشورهای غربی بازی  کرده است. جمعیت این واحه ناهمگن بوده است. در غرب اقصی و خاور آن ایرانیان زندگی می کردند. در مرکز آن- توده هندو اروپایی قفقازی نما- «تخاری ها». این نام تباری را از این رو در میان گیومه «» گرفته ایم که آن ها خودشان خود را به این نام نمی خوانده اند. و دیگران به اشتباه آنان را به این نام یاد کرده اند. هندی ها نام کوچروان ایرانی زبان- تخاری ها را بر آنان گذاشته بودند.

 

Evidence that a West-East admixed population lived in the Tarim Basin as early as the early Bronze Age

 

 

 

نمونه خط تخاری

 



[1] . یا شاید هم فرخار.-گ.

[2]. تاریخ سرگردانی (به راه افتادن) تخارها از گستره ولگا آغاز نمی گردد. در گذشته، برخی از نیاکان آن ها در بالکان زندگی می کردند و در دایره قبایل کشاورز باستان شامل بودند. اما با یورش هندواروپاییان وادار به ترک زمین های شان شدند.

 

چنین بر می آید که آن ها پراکنده شدند و یکپارچگی تباری شان را از دست دادند و وارد دایره مردمان هند و اروپایی در آن هنگام در حال شکل یابی گردیدند. شاید یادمان های آن ها (دقیق تر، یادمان هایی از پاره های برجا مانده از یک توده فروپاشیده باستانی) در نام های تباری و مکانی باستانی بازتاب یافته باشد: اِنِت ها (در آسیای قدامی)، وِنِت ها (ونیتزی ها یا وِنِزی ها) (در ایتالیا)، واندی ها (در منطقه تاریخی در کرانه اقیانوس اتلس در فرانسه)، واندال ها و وِنِدها (در اروپای مرکزی)، ویاتچی ها (در اروپای خاوری)، وتیاکی ها (در اودمردی) و یاتی ها (یوجی ها) در حوضه رود تاریم و دهلیز گانسوی.

 

در میان خزرها نام تات- اوتیاک (از ژَکفر تخاری) و در میان قزاق هانام اوتی بای دیده می شد. بنا همه نشانه ها تُخارها پیش از رفتن به اروپای خاوری، میان ویستولا و دنیپر زندگی می کردند. بنا به مدارک زیان شناسان، در همسایگی آنان- گول ها یا گال ها، آلمانی ها، یونانیان و اناتولی ها می زیستند.

 

هرودوت- پدر تاریخ گزارش می دهد که وینیدی ها Veneti ی ایتالیا، باری در آسیای صغیر زندگی می کردند، و پس از باژگونی تروا به ایتالیا کوچیدند. از روی داده های باستان شناسی می توان گفت که این اتفاق در سده های 12-11 پیش از میلاد رخ داده بود. در همین گزارش  هرودوت، توده های شمال اروپا را بر می شمارد که در میان آن ها اِنِت ها enet  هم دیده می شوند.

 

با آن ها برخی از پژوهشگران منشای ونیدی ها  wends  را که در تاریخ «نام آشنا» اند، پیوند می زنند. فنلندی ها، وینیدی ها  را به نام روس ها می شناسند. چنین بر می آید که این نام پس از اسکان مجدد وینیدی ها به خاور اروپا در بافتار فرهنگ قبیله یی فاتیانوو   Fatyanovo پدید آمد.

 

فاتیانوی های حوضه میانی رود ولگا را چونانِ دارندگان فرهنگ باستانی جداگانه بالانفی Balanovs  می شناسند. آن ها دارای سیمای متمایز برجسته میانزمینی (مدیترانه یی) بودند- روهای دراز و باریک که منشاء شان مدت ها پژوهشگران را گیج  ساخته بود. کارشناسان، آسیای صغیر و حتا منطقه آناو Anau  (جنوب ترکمنستان) را به عنوان خاستگاه بیشتر احتمالی مهاجرت آن ها می پنداشتند. آن ها را نه تنها نشانه های نژادی، بل بسیاری دیگر از نشانه ها با هم نزدیک می سازد. اما در گستره خاوری اروپا، این نوع نژادی، به گمان فروان از اورپای مرکزی آمده بودند. آدم هایی از این نوع نژادی در میان آلمانی ها هم بودند.

 

در بالا گفتیم که ردپای حضور آن ها در خاور در پیرامون کوه های اورال، در نام های مکانی ویاتکا  Vyatkaو ویتلوگا Vetluga  و نام تباری وتیاک  Votyak (و نام تباری مرتبط با آن- اود+مرد) بر جا مانده  است.

 

زبان وینیدی ها بیخی ناشناخته مانده است. تا چندی پیش، از روی نام های مکانی، گمان می بردند که این زبان، یک زبان بالتیکی بوده است، اما به احتمال بسیار، آن هابه زبان تخاری سخن می گفته اند. به گونه غیر مستقیم، در این باره می توان از روی وامواژه های فزونشمار فنلندی از زبان تخاری که می توانست در شرق اروپا  جا داشته باشد، داوری کرد. افزون بر این، به باور کلاین، بالت ها پسانتر پدید آمده بودند.

 

شاید ردپای زبان و فرهنگ تخارها در محیط  موردوی ​​Mordovians بر جا مانده است. مردوی ها شمار بسیار خدایان زن (الهه) دارند که نام های شان ترکیبی است و با افزودن «آوا» ساخته می شود (آوا- مادر، زن، بانو). [شایان یادآوری است که در زبان پشتو، زنان سالمند را با نشانه تکریم و تمجید -«آنا» یا «انا» یاد می کنند- مانند نازو آنا. به زبان روسی نیز نام های خانوادگی زنان با «اوا» پایان می یابد.گ.]  موردوی ها، مردان سالمند و سالخورده را آتیا می خوانند (آتا، آته- پیر مرد، پدر، مرد). 

 

روشن است هر دو با زبان قبایل تورکی همخوانی دارد. به خصوص با زبان قپچاق ها- آپا، آتا (لقب «اتامان» (سالار، سردار، سپهدار)، در میان قزاق ها (شبه نظامیان) روس از همین کلمه گرفته شده است) و همین گونه زبان باشقیری.

 

زبان شناسان بر تاثیر  زبان تخاری بر زبان های تورکی و تبتی تاکید می ورزند.

 

دارندگان فرهنگ فانیانوی به محیط باشندگان شمال دشت های روسیه، نوع نژادی باریک روی (آدم های دارای چهره های دراز) و گروه های پیوستگی (هاپلوگروه ( haplogroup) ) های - R1b  J2  ،J2 و E را به ارمغان آوردند. این نوع انسان ها در بالکان بسیار اند که چنین چیزی آشکارا در باره نیاکان تخارها و سرزمین آبایی و نیایی شان سخن می گوید. پسان ها بازماندگان دارندگان هاپلوگروه J2 به گستره های علیای ولگا کوچیدند. بازماندگان ایشان را می توان کنون در روسیه یافت:

در استان های: ولوگدای- 7.5٪، سمولنسک. -7٪، نووگورود. - 5٪.

همچنین در سایر جاها هم دیده می شوند:

 در پنزا- 4.9٪، در ریازان- 2.8٪، اورلوفسک-  2.4٪، بریانسک- 2.3٪ .

اما در این جاها به گمان بسیار، از تاتارها ( ایرانیان دشت نشین).

 

فاتیانوی های میانروردان ولگا-اوکا از دو هزار سال پیش از میلاد در این جا بسر می برند. یادمان های آنان در ولگای علیا بر جامانده است. به خاک روسیه، آن ها از مناطق مرکزی اروپا کوچیده بودند که با خود ویژگی های مدیترانه یی و آسیای قدامی را به همراه آوردند که از همان زمان تا کنون در میان باشندگان شمال همواری دشت روسیه هویدا است.

 

هاپلوگروه هایJ2  و E  که در میان سام ها- باشندگان جزیره نمای کولسک به مشاهده می رسند، معمولا از نگاه ژنتیک، با تاکید بر این واقعیت به عنوان یک پدیده شگفتی بر انگیز نمی توانند برای آن توضیح رضایت بخشی ارائه نمایند.

شاید دلیل آن بیشتر از این ساده باشد و همانا: در سنت های سام ها، که پیوندهای زناشویی آزاد با خارجیان مجاز می باشد. در گذشته، سام ها، سرزمین های واقع در شمال خاوری را در اختیار داشتند. در حالی که فنلندی ها در شرق بودوباش داشتند. احتمالا فاتیانوی های پیشرفته تر از نگاه فرهنگی، از سوی آنان، چونانِ گروه مرجع آدم های معتبر ارزیابی می گردیدند. اما شاید توضیح دیگری هم داشته باشد. این نشانه های ژنتیکی که همچنین از چودها Chud توده اسراز آمیز دیگر آسیای مقدم گرفته شده باشند.






December 9th, 2013


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
علمي و معلوماتي